اولین ها
اولین بار که افتادی رو شکم
شب بود داشتم تختت رو مرتب میکردم برگشتم نگات کنم دیدم با تعجب داری نگاه اینور اونور میکنی
شوکه شدم تا اومدم گوشیم روبردارم ازت عکس بگیرم نشون بابا بدم با سر خوردی توزمین
1393/10/15بود شب تولد مامان بابا داشت میرفت سرکار
اولین بار که گفتی می می
1393/11/23 بود داشتم میرفتم تو اشپزخونه گفتی می می باز هم شب بود این بار هم بابا مهدی خونه نبود
اولین بار که غذا خوردی
قبل از اینکه ببریمت حمام با عمه جون برات غذا درست کردم که اگه لباسهات کثیف شد زحمت اضافه نکشیم از همون بار اول اسرار داشتی خودت قاشق رو بگیری الان بعد از هر بار غذا خوردن حمام لازم میشی مامان جون غذا خوردن شده بازی واست بذار تاریخش هم واست بذارم 1393/12/07
و کلی اولین دیگه که سعی میکنم برات یاداشتشون کنم
مامانی تنبلی کرد کلی اولین رواز دست داد
اولین بار که کچل شدی 1394/02/04بود همون روز که واسه علی اصغر عقیقه درست کردیم عکس کچلیت هم دارم بعدا واست میذارم (کچل شدن توسط دایی مرتضی صورت گرفت)
اولین بار که انگشت پات رو گذاشتی تو دهنت 1394/02/08 بوده وسط سالن خونه ازت فیلم گرفتم چون مدت ها بود منتظر این لحظه بودم
1394/02/14 چهار دست و پارفتن رو به صورت حرفه ای اغازکردی